مرا به هدایت مدام مفتخر فرما!

متن مرتبط با «حساب» در سایت مرا به هدایت مدام مفتخر فرما! نوشته شده است

این حساب را هم با رژیم صهیونیستی تسویه می کنیم

  • باز هم یک خبر تلخ، باز هم یک خبرِ سرخ. باز هم یک جنایتِ صهیونیستی، باز هم تحریر شکوه شهادت سربازان خدا در سرزمین های دور. خبر را " المیادین" چنین روایت کرد؛ ساختمان مورد هدف در دمشق شامل ۳ طبقه بوده است و مربوط به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌باشد. این خبر، تلخ ادامه می یابد؛ در تجاوزِ هوایی رژیم جنایتکارِ صهیونیستی به دمشق ،سه نفر از جمله دو افسر ایرانی از کادر سپاه پاسداران به شهادت رسیدند. ادامه خبر، بیشتر ما را در غم و اندوه فرو می برد؛ خبرگزاری دانشجو می نویسد، فرمانده اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جانشین وی در حمله جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به پایتخت سوریه به شهادت رسیدند. صابرین نیوز این تلخ خبر را به نام های مبارک شهدا کامل می کند؛ سردار حاج صادق امیدزاده، معاون اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران به همراه جانشین خود حاج غلام (محرم) در حملات رژیم صهیونیستی به دمشق به شهادت رسید. اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم تعداد شهدا را 4 نفر اعلام می کند. این یعنی در سیاهه مطالبات ما از رژیم موقت و سیه روی صهیونیستی، یک صفحه دیگر هم اضافه شد. این را بدانند که "تسویه" خواهیم کرد این حساب را. آن چنان که به تصفیه خاک فلسطین از این آدم کش ها بینجامد. قرار یک به ده مان را دوباره تکرار می کنیم. تا هم دشمن بداند که باید از 40 فرمانده خود دست بشوید و منتظر مرگ شان باشد و هم مسئولان نظامی- امنیتی خودمان را یک یاد آور باشد برای تحقق راهبرد رهبر انقلاب. ما مردم به این کلامِ حضرت آیت الله خامنه ای باور داریم که" دوران بزن در رو گذشته. بزنید می خورید." با افتخار سرمان را بالا می گیریم و سینه سپر می کنیم چون " دشمن می داند که اگر یکی بزند، ده تا می خورَد." ما ایمان داریم, ...ادامه مطلب

  • چشمِ بیمار و جدول حساب

  • تا جدول حساب و کتاب را جلوی ما نگذارند، تا ما را بدهکار نکنند، تا بر سر ما منت ننهند، متوجه خیلی چیز ها نمی شویم. به ویژه حساب داشته هامان دست ما نمی آید مخصوصا آنچه خداوند علی اعلا به تفضل در اختیار ما قرار داده است. داشته ها را نمی شمایم. اصلا حواس مان هم به آن نیست مگر روزی که به مشکل بخوریم مثل پیرمرد مو سفید کردی قصه ما که ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد. پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ می‌توانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ می‌کرد. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: می‌توانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ. ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمی‌توانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه می‌اندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ، بی هیچ منتی اما من قدر ندانستم. با من به حساب و کتاب هم نپرداخت و باز من حواسم نبود. او گریه می کرد و می گفت. دیگران هم به تامل حرف به حرف کلمات او را به تامل می شنیدند و چه بسا ما که می خوانیم هم چنین حالی داشته باشیم. واقعا تا نوبت به حساب و کتاب نرسد، فکر نمی کنیم. اما وقتی نوبت فکر کردن رسید خدا کند به سمتی برویم که تامل ما را به حقیقت برساند. تفضل الهی را نشانه مهر حضرت دوست بدانیم و با خود عهد ببندیم که با حضرت دوست تا همیشه بر مدار دوستی باشیم. او منت نمی گذارد ما هم بی منت، دست بند, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها